خاطرات یلدا باحضور پسملی
بالاخره شب یلداهم فرارسیدامسال چونکه یه فرشته کوچولوی دیگه هم بهمون اضافه شده بودتصمیم داشتم که خیلی کارهاانجام بدم اماخوب به دلایلی نشداماازاونجایی که من مامانی هستم که خیلی به فکرخوشحالی بچه هاش هستباکمک شازده پسرم اهوراوایلیاوالبته آقای همسربه بازاررفتیم وماهم مثل بقیه ی خونواده هاکمی خریدازجمله آجیل ومیوه وشیرینی کردیم وصدحیف که هنوونه هم پیدانکردیم و به خونه اومدیم .خوب بود موقعی که می خواستم وسایل روحاضرکنم پسملی درخواب نازبودندکه بنده تونستم درحدبضاعت مقداری وسایل روتزیین کنم ومیزی نه آنچنانی روبرای عکس انداختن که بماندبرای یادگاری درآینده که بچه هامون ببینندوحالشوببرندضمنا چندعکس هم ازشب یلدامون گذاشتم که می تونید در ادامه مطلب ببینید
پسملی هم دقیقاازبس که آقاتشریف دارندموقعی بیدارشدندکه کارهاتموم شده بودومنتظربودیم که عکس هاروبندازیم.هرچند که واقعادوست داشتم ماهم مثل بقیه کنارخونوادمون باشیم اماخوب چونکه نشدنی بودنذاشتم این موضوع باعث بشه که بابچه هاوهمسرم خوش نباشیمدراین شب ازته دلم واسه همه دعاکردم که درکنارهمدیگه همه ی لحظات زندگی روبه خوشی بگذرونند انشاالله