چهل روزگی شازده پسر
چهل روزه که شدی عزیزجون به رسم قدیم توروحموم بردوکارهایی مثل ریختن آب چهل قفلواینجورکارهاواست انجام دادوکلی هم واست دعاخوندکه منم به خاطر زحمتهایی که هم مامان جون خودم وازهمه مهمترمادرشوهرعزیزم که به خاطردوربودن ازمامان خودم تودوران حاملگیم خیلی خیلیییییییی واسم زحمت کشیدن دست هردوشون رومی بوسم
بعدازسیزده به دردیگه برگشتیم خونه چونکه داداش اهورابایدمدرسه میرفت ودرضمن موقع واکسن دوماهگیت نزدیک بود
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی